یه روز به طرف مسجد الحرام حرکت کردم ظهر بود هوا هم خیلی گرم بود گفتم برم یه تجدید وضو کنم بعد برم حرم ، وقتی وارد وضو خانه شدم دیدم یه آقای عرب با لباس عربی وارد شد معلوم بود که دست و پا شکسته فارسی هم میتونه حرف بزنه در حین وضو گرفتن دیدم داره حرکات منو زیر نظر می گیره کمی جلو اومد از من پرسید؟ از کجا اومدی ؟ گفتم ایران ، گفت چرا اینطوری وضو میگیری؟ مگه تو مسلمون نیستی ، مگه تو پیرو رسول الله نیستی و میخواست منو مجبور کنه مثل خودشون وضو بگیرم دید من دارم مقاومت میکنم شروع کرد به بد و بیراه گفتن ، میگفت تو پیرو رسول الله نیستی جایگاه شما تو آتش جهنمه و ... بعدش هم مشتش را بلند کرد که به صورت من بزنه دیدم یه ایرانی وارد وضو خونه شد همین که چشمش به اون افتاد پا رو به فرار گذاشت.
[92/12/13::: 12:23 عصر]
[توسط : مرتضی رفیعی]